!!بازم خـط خـطی کردم این منـه لعنتـی
|
|
خدا گفت : لیلی یک ماجراست . ماجرایی آکنده از من ، ماجرایی که باید بسازیش . شیطان گفت: تنها یک اتفاق است بنشین تا بیفتد . آنان که باور کردند نشستند و لیلی هیچگاه اتفاق نیفتاد . مجنون اما بلند شد . . خدا گفت: لیلی درد است ، درد زادنی نو تولدی بدست خویشتن . شیطان گفت : آسودگی است خیالیست خوش . خدا گفت : لیلی رفتن است . عبور کردن و رد شدن . شیطان گفت : ماندن است و فرو رفتن در خود . خدا گفت: لیلی جست و جوست لیلی نرسیدن است و بخشیدن . شیطان گفت : خویشتن است گرفتن و تملک . خدا گفت : لیلی سخت است دیر است و دور . شیطان گفت: ساده است ، همینجایی و دم دست . . و دنیا پر شد از لیلی های زود . . لیلی های ساده ی اینجایی . . لیلی های نزدیک لحظه ای . . خدا گفت : لیلی زندگیست ، زیستنی از نوعی دیگر . لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود . مجنون زیستنی از نوع دیگر را برگزید و می دانست لیلی تا ابد طول میکشد!
نظرات شما عزیزان: برچسبها: |